مهدی غیاثوند

چکیده

اگر در پی آن باشیم که ایدة بینامتنیت کریستوا را در قامت یک هرمنوتیک در نظر آوریم،میتوان گفت که چنین امری از مسیر تحلیل او از سوژة مؤلف/خواننده و از سویدیگر تحلیل او از متن میگذرد. پویایی سوژه از یکسو سوژة در فرآیند و پویایی متن ازسویدیگر -بینامتنیت، متن زایشی و امر نشانهای- به پویایی خوانش و در پی آن تأویل منجر خواهد شد. ثمرة این پویایی چیزی جز کنار رفتن مفاهیمی چون قطعیت معنا، اصالت، یکتایی آن نخواهد بود و تا حدود زیادی فضا برای تکثر خوانشها باز خواهد بود. این نوشتار در اندیشة آن است تا پس از مروری بر عناصر دخیل در شکلگیری مفهوم بینامتنیت و به طور کلی منظومة فکری کریستوا، نظیر مکالمهگرایی باختین، زبانشناسی سوسوری و آراء بارت در باب متن به ترسیم سیمای این هرمنوتیک مورد اشاره بپردازد. هرمنوتیک مذکور، نه پیشنهاد نوعی روش و نه نا ر به معنایی قطعی، یگانه و مؤلف محور است؛ بلکه بر وجوه تاریخی، متکثر و برخوردار از بستر اجتماعی و ی و. . . متن و معنا تأکید کرده و گونهای فهمشناسی مبتنیبر زبانشناسی و روانشناسی ارائه میکند که کاملا در یک فضای پساساختارگرایانه و پست مدرن طرح میشود.

واژگان کلیدی: بینامتنیت، تأویل، امر نشانهای و نمادین، جایگشت، معنازایی، متنزایشی و متن اهری


دانشجوی دکتری فلسفه غرب معاصر،دانشگاه تهران mahdi.ghiasvand@gmail.com


دریافت مقاله 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها